دیروز باز هم هوا ابری بود... هوای دلم را میگویم .
آنقدر دل بیچاره ام صبر کرد تا شب شد .
وقتی که شب میشود.... دلم میخواهد فقط ببارد
آنقدر که دیگر همه غمها شسته شود
.دیشب بهانه اش برای باریدن فرق میکرد ..........
دیگر به خاطر آسمان نبارید...... حتی بهانه اش نیز تنهایی نبود ...... می دانی ....؟
به خاطر زمینی بودنش بارید ....
به خاطر اینکه دارد در دنیای مادیات غرق میشود...و هیچ کس به فریاد اشکهایش نمیرسد .
چرا ؟ خدای من چرا ؟
همه دارند به غرق شدنم کمک میکنند .....................
چشمانم خسته شده اند میگویند : بس است دیگرباریدن.
اما دلم میگوید تا وقتی آسمانی شوی باید بباری .
هر شب ......هرشب......
خدایا نجاتم بده از دنیای مادیات....
از این دنیا که همه فکر میکنند تا ابد در آن هستند.
خدایا خودت حجتت را برسان.....
بیاور ذولفقار حیدری را
ز بن برکن مرام حبتری را
بیا غیر از تو ما منجی نداریم
اگر آیی دگر رنجی نداریم
عرفه..
... انتظار عنوان ندارد...
رمانتیک....
آشتی .....!!!!
ما...و....آقا
بارش آسمان......
12قرن غربت...
آسمانی ترین یار
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :22323